کشور سوئد و تاریخچه آن

عنوان:کشور سوئد و تاریخچه آن

سوئد در شمال اروپا در شبه جزیره اسکاندیناوی قرار دارد. از غرب با کشور نروژ، از شمال شرق با کشور فنلاند، از شرق با خلیج بوتنیا، از جنوب شرقی با دریای بالتیک و از جنوب غربی با کشور دانمارک همسایه‌ است. نام این کشور در فارسی از نام آن در زبان فرانسوی (Suède) گرفته شده‌است. پایتخت این کشور شهر استکهلم می باشد. سوئد با مساحت ۴۴۹٬۹۶۴ کیلومتر مربع، کمابیش اندازهٔ عراق و چهارمین کشور بزرگ اروپا (ششمین کشور بزرگ اروپا با احتساب روسیه و ترکیه) از نظر مساحت می‌باشد. جمعیت سوئد بیش از ۹٫۶ میلیون نفر است که تقریباً ۷٫۹ میلیون نفر آن را سوئدی‌ها تشکیل می‌دهند. این کشور با تعداد ۲۱ نفر در هر کیلومتر مربع از تراکم جمعیت پایینی برخوردار است که بیشتر این جمعیت نیز در جنوب سوئد مستقر هستند. همچنین بیش از ۸۵٪ مردم سوئد در ناحیه شهری زندگی می‌کنند.

 

کشور سوئد از حکومت مشروطه برخوردار بوده و دولت به شکل پارلمانی اداره می‌گردد. پادشاه در این کشور مقامی تشریفاتی است و کشور توسط نخست وزیر اداره می‌شود.

مردم سوئد به ظاهر آراسته و خوش پوش بودن زبانزد هستند.

مردم

مردم سوئد همراه با مردمان نروژ، ایسلند و دانمارک از شاخه ژرمنی اقوام هندواروپایی بوده و تبارشان به وایکینگ‌ها می‌رسد.

سوئدی‌ها جزو شهروندانی در جهان هستند که از کیفیت بالای زندگی برخوردارند. نرخ بیکاری آن پایین است و اقتصاد آن بر پایه مشارکت مردم در سرمایه‌گذاری‌ها استوار است.

تاریخ

تاریخ این کشور مانند اکثر کشورهای باستانی آغازی آمیخته با افسانه‌ها و اسطوره‌ها دارد، دوره هائی که پادشاهان و حکمرانان قهرمانان افسانه‌ای بشمار می‌آمدند.

حدود دو هزار سال قبل، یخهای متراکم شبه جزیره اسکاندیناوی شروع به ذوب و کم کم از شمال به جنوب عقب نشستند.

در آن زمان مردمی در شمال آلمان امروزی و جنوب اسکاندیناوی زندگی می‌کردند که ما از اصل و منشأ آنها بی خبریم، آنان بدنبال یخ‌ها به راه افتادند و ناگهان سرزمینی یافتند پوشیده از جنگل‌های انبوه و مملو از دریاچه‌ها، برکه‌ها و آبگیرها. قدیمی‌ترین نوشته‌ها حکایت از قومی نیرومند بنام آسورها در این سرزمین می‌نماید، این قوم به دارا و فقیر تقسیم شده بودند و روسا و سرکردگان آن به ثروت خود اتکا داشتند.

اسورها از شاه یگانه‌ای به سیستم شاه – کاهنی پیروی می‌کردند و به پادشاه به چشم یک روحانی بزرگ نگاه می‌کردند و قدرتشان به ویژه به سازمان نیروی دریائی آنها بستگی داشت.

یک یورش بزرگ و سخت و ویرانگر از سوی این اقوام شمالی، اسکاندیناوی و اروپا را فرا گرفت. شمالی‌ها که وایکینگ نامیده می‌شدند کشورهای اروپائی و شهرها را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند، هر جا را که توانستند غارت کردند، در آنجا که توانستند به داد و ستد و تجارت پرداخته و گاه در آنجا ساکن گردیدند.

ابن قبائل شمالی که بعدها نرمن نامیده شدند تا حدود مدیترانه پیش رفتند و با کشتی‌های خود در داخل رودهای بزرگ حرکت نموده و به هر کجا که وارد گردیدند آن را ویران نموده و ساکنین آن نقاط را قتل‌عام نموده و اموال آنان را غارت نمودند. این راهزنان و آدمکشان ناحیه شمال غربی فرانسه را که امروز نرماندی نامیده می‌شود متصرف شدند، همچنین جنوب ایتالیا و سیسیل را بتصرف خود درآوردند و بتدریج در این نقاط مستقر و ساکن گشتند و بصورت مالکان و اشراف بزرگ درآمدند.

کلمه وایکینگ که از ریشه ویکن به معنای خلیج گرفته شده به مردمی اطلاق می‌شده که در اطراف آبگیرهای اسلو زندگی می‌نموده‌اند، علت تجاوزها و یورش‌های وایکینگ‌ها را عده‌ای بخاطر ازدیاد جمعیت و عدم کفایت محصولات کشاورزی دانسته وگروهی معتقدند که رفاه و ثروت زیاد و ماجراجوئی‌های آن قوم علت آن بوده‌است.

حملات وایکینگ‌ها منجر به چندین بار فتح انگلستان و بخش هائی از فرانسه گردیده و تجاوزات آنان تا قسطنطنیه و حتی دریای خزر و مرزهای ایران نیز توسعه یافت.

در حدود سالهای ۱۰۰۰ میلادی سوئد سازمانی کاملاً ساده داشت، سازمانی که از مدتها قبل آن را حفظ کرده بود، کشور در وجود شاه تشخص می‌یافت، اما در عین حال پادشاه بر اساس آداب و سنن و برخی قوانین و مقررا ت سلطنت می‌نمود و موظف به رعایت آنها بود.

سرزمین سوئد از ایالت‌های گوناگونی تشکیل می‌گردید که این ایالت‌ها با هم پیوندهائی داشتند، در امور داخلی این ایالات خود مختار بودند.

در سطح کشوری مجمع همگانی بنام تینگس (Tings) وجود داشت که موارد خاصی مانند جنگ و صلح وظیفه اصلی آن بوده و تعیین انواع مالیات و میزان آن کار بعدی آن را تشکیل می‌داد، تصویب و اجرای قوانین و احکام قضائی و حقوقی نیز در وظایف تینگس قرار می‌گرفت.

پادشاه علاوه بر مقام سلطنت مقامی روحانی نیز داشت، این مقام از طرف تینگس به پادشاه تفویض می‌گردید، مقام روحانیت شاه تا زمان مسیحیت ادامه پیدا نمود ولی در قرون وسطی این نظام به هم ریخت و شاه قدرت کامل را به خود اختصاص داد.

در قرون وسطی، با ورود مسیحیت به سوئد اختلافات و درگیری‌های دامنه‌داری میان پیروان مسیحیت و طرفداران آئین‌های سنتی آغاز گردید، نمونه‌ای از نتیجه‌های این درگیری‌ها اخراج اینگه پادشاه وقت از مجمع تینگس توسط توده‌های خشمگین ملت بود، یکی از نزدیکان اینگه تعهد نمود که با انجام مراسم قربانی برای خدایان آنها را به سر مهر آورد و با این تعهد به جانشینی اینگه برگزیده شد.

در آغاز قرن دوازدهم پادشاهی به نام اسورکر به سلطنت رسید، وی فردی مسیحی از فرقه گریگوریان بود، طبق دستورات این فرقه کلیسا قدرتی مافوق مردم و قوانین داشت، اسورکر در یک بامداد نوئل وقتی برای ادای نماز به کلیسا می‌رفت بوسیله یکی از خدمتکارانش به قتل رسید، پس از او اریک یدوارسون به سلطنت رسید وی دودمانی را بنیان گذاشت که به سلسله اریک معروف می‌باشند، سیمای تاریخی اریک با افسانه و مذهب درآمیخته، هر کار نیکی که انجام می‌گردید به او نسبت داده می‌شد، اریک در روز معراج مسیح توسط یک شاهزاده دانمارکی به قتل رسید و به لقب شهید معروف شد.

در دوران سلطنت کنوت، پسر اریک، ارتباط ویژه‌ای میان دو کشور آلمان و سوئد برقرار گردید، این ارتباط با ورود عده‌ای از معدنچیان آلمانی که کنوت فعالیت آنها را برای صنعتی نمودن کشور لازم می‌دانست آغاز گردید، این معدنچیان پیشروان صنعتی شدن کشور سوئد گردیدند.

بعد از کنوت یکی از مشاوران او بنام بیرجر یارل به سلطنت رسید، اولین اقدام بیرجر ایجاد وحدت سراسری کشور بود، وی پادشاهی بود قانون گذار، از قوانین این پادشاه می‌توان از قوانین مربوط به خانواده، قوانین مربوط به کلیسا، قوانین ارث (بر اساس یکی از مواد این قانون دختران یک دوم پسران می‌توانستند ارث ببرند) نام برد. برجر یارل بانی شهر استکهلم می‌باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.